سوره يوسف دوازدهمين سوره قرآن كريم است كه مشتمل بر مقدّمه و 10 فصل و خاتمه (جمعاً 12 قسمت) است و همانند ديگر سوره هاي قرآن مجيد با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز مي شود.
سوره يوسف پس از بسم الله با حروف رمزي «الف ـ لامـ را» آغاز شده و به موجب اين سرآغاز با سوره هاي يونس و هود و ابراهيم و حجرـ كه حاوي داستان ديگر پيامبرانند ـ گروه سوره هاي «الراآت» را تشكيل ميدهد و موضوع اصلي و محور موضوعي آن، مانند ديگر سوره هاي اين گروه، بيان تفصيلي و تحليلي سرگذشت انبياي الهي و رسالت آنها است؛ با اين تفاوت كه سوره يوسف دربردارنده سرگذشت كامل دوران كودكي و نوجواني و جواني يكي از پيامبران خدا است.
در دو آيه نخست سوره يوسف، حقيقت آسماني قرآن كريم به وصف آمده و به عنوان «كتاب مبين» از آن ياد شده است. آنگاه خداوند سبحان اين نكته را يادآور ميشود كه قرآن را به «لسان عربي مبين» فرو فرستاده است تا زمينهاي گسترده براي تفكّر و تعقّل و فضايي پهناور براي پرواز انديشه در اختيار انسان ها بگذارد. درست است كه قرآن به زبان عربي نازل شده است، امّا به زبان عربي آراسته و آشكار و ويژهاي كه از نظر واژگان و دستور زبان با آن زبان عربي كه در عصر نزول قرآن و هر زمان ديگر متداول است، تفاوت ميكند؛ چنان كه از يك طرف، مردم غير عرب در مقام فهم و درك اسرار و رموز و مراتب فصاحت و بلاغت قرآن و پژوهش و تحقيق در علوم قرآني، دست كمي از مردم عربنژاد نداشته اند، و از طرف ديگر، قوم عرب بخش عمده ميراث گرانقدر تفسير و علوم قرآني خود را مديون دانشمندان و مؤلفانِ غير عرباند.
در آيه سوم سوره يوسف، بر اين نكته تأكيد رفته است كه داستان هاي قرآن مانند ديگر بخش هاي قرآن، هيچ گفتني را ناگفته نگذاشته و هيچ مطلب لازمي را فروگذار نكرده و هيچ يك از قسمتهاي مهم آنها را از قلم نينداخته است.
داستان هاي قرآن، در عين ايجاز و اختصار، تمامي رموز و اسرار را در بردارند و خداوند متعال ساختن و پرداختن هيچ يك از قسمت هاي بزرگ و كوچك داستان هايي را كه در قرآن آمده است، بر عهده ديگران ننهاده است. داستان هاي قرآن همه حقّاند و باطل به هيچ روي در آنها راه ندارد و ضمن حفظ اسلوب بيان داستاني خود، همه جا حق را از باطل جدا مي كنند. بنابراين هر روايت و حديث و كتاب و مقاله و نوشتار و گفتارهاي مربوط به داستان هاي قرآن را بايد با متن آنها در قرآن كريم سنجيد، تا راست و دروغ، و ارزشمندي يا بيارزشي آنها معلوم گردد.
توجّه نكردن به همين مقدّمه لازم و بديهي باعث شده است كه افسانه هاي ساختگي و دروغين به عنوان تفسير و توضيح در كنار داستان هاي واقعي انبيا در قرآن كريم بنشينند و همچون لكّه هاي سهمگين ابر تيره، خورشيد نور افشان داستان هاي قرآن را بپوشانند و نگذارند جوامع بشري مستقيماً از آنها درس زندگي بياموزند و در پرتو انوار بيان قرآن، تيرگي ها و گمراهيها را از افق اذهان و افكار خويش بزدايند.
در پايان آيه، خداوند سبحان خطاب به پيامبر خاتم? فرموده است كه اگر ما اين چنين حقيقت ماجراي داستان پيامبران را در قرآن بيان نكرده بوديم، تو نيز در غفلت و بي خبري بودي. اين تعبير، نشانگر ميزان آفتخيزي و غفلت انگيزي حواشي جور و ناجوري است كه پيرامون داستان هايي چون داستان يوسف تنيدهاند و بيانگر آن است كه تا چه اندازه روشنگري هاي داستان هاي قرآن مي تواند در جهت غفلتزدايي از افكار و اذهان انسانها موثّر باشد و بصيرت را جايگزين غفلت گرداند.
روزي يوسف نزد پدر آمد و گفت: پدر جان، من در خواب ديدم كه يازده ستاره همراه ماه و خورشيد پيرامون من گرد آمده و گروهي را نيز ديدم كه در برابر من سر تعظيم فرود آورده اند. از شواهد و قرائن چنين بر مي آيد كه يوسف به هنگام ديدن اين خواب، 7 ساله يا 9ساله بوده و زماني كه او را در نهانگاه چاه كنعان نهادند، 12 ساله بوده است. حضرت يعقوب پيش از آن كه خواب فرزند خُردسالش را تعبير كند، فرمود: «پسر جان، خوابي را كه ديده اي براي برادرانت بازمگوي؛ مبادا براي تو نقشه اي بكشند.» ضمناً، به او خاطر نشان كرد كه نمي خواهد او را نسبت به برادرانش بدبين گرداند؛ بلكه مي خواهد او را به اين نكته بسيار مهم توجّه بدهد كه شيطان براي انسان دشمني بزرگ است. آنگاه، خواب فرزندش را چنين تعبير كرد: «پسركم،خداي تو، راهبري زندگاني تو را خود برعهده خواهد گرفت و به تو دانشي خواهد آموخت كه چگونگي رويدادهاي نيامده را از پيش بازشناسي و همچنان كه نعمتش را بر نياكان پيشين تو ابراهيم و اسحاق تمام گردانيده، بر تو و بر خاندان يعقوب نيز نعمتش را تمام خواهد گردانيد. به راستي خداي تو عليم و حكيم است.»
به اين ترتيب، حضرت يعقوب خواب فرزندش را به طور كامل براي او تعبير كرد، امّا از آن جا كه خواب يوسفِ خُردسال يكي از روياهاي صادقهُ اسرار آميز و شگفت انگيز بود، تعبير درست آن نيز نمي توانست با عباراتي روشن تر از اين، بيان شود. در عين حال، پدر، با ياد كردن خداي بزرگ، با دو صفت عليم و حكيم، به يوسف فهمانيد كه آنچه در خواب ديده اي، جلوه هايي از تدبير و حكمت الهي است كه در فراز و نشيب زندگاني همه بندگانش تحّقق پيدا مي كند. همچنين به او مژده داد كه خداوند به او دانش تأويل احاديث1 خواهد آموخت.
پس از اين مقدّمه، نخستين آيه به بيان نام و عنوان داستان و ويژگي آن اختصاص داده شده است. به اين ترتيب، ملاحظه مي كنيم كه خداوند متعال در قرآن كريم نام داستاني را كه به سرگذشت و زندگينامه يوسف مربوط مي شود، به دقّت مشخّص گردانيده و نامگذاري آن را بر عهده ديگران نگذاشته است. به راستي، «داستان يوسف و برادرانش» زيباترين و رساترين و گوياترين نام و عنواني است كه مي توان براين داستان نهاد، برخلاف نام هاي ديگري كه در طول زمان تحت تأثير افسانه پردازي هاي شاعران و قصّه سرايان بر اين داستان نهاده اند و با اندك پژوهشي مي توان دريافت كه آن نام هاي ديگر 2 هرگز با روح بيان قرآن در اين داستان ها سازگاري ندارند. ادامه دارد...
1ـ دانش تأويل احاديث، علمي است فراتر و ژرفتر از «تعبير خواب». كساني كه از اين دانش برخوردارند، حوادث آينده را به درستي پيش بيني ميكنند.
2ـ مانند عنوان «يوسف و زليخا» كه برخي از افسانه پردازان بر اين داستان، اطلاق كردهاند.